چهار ماه با تو
مانی جونم امروز چهار ماهه شدی یعنی چهار ماهه با همیم تو شدی همه وجودم غصهء واکسنت رو دارم اصلا دلم نمیاد ببرمت واسه واکسن بزرگ شدی و بیشتر میفهمی واسه همین نگرانم که بیشتر بیقراری کنی خدا کنه این بار زیاد اذیت نشی الهی مامانت فدات شه
ماما
مانی جونم یه چند روزی میشه که میگی ماما باور کردنش سخت بود که با من باشی وقتی پیشتم نمیگی اما وقتی کنارت نباشم و منو بخوای همش میگی ماما ماما ماما قربون مامان گفتنتم این روزا میتونی بشینی اما من و بابات میخوابونیمت واقعا میتونی بشینی فقط یه کوچولو نمیتونی خودت رو کنترل کنی نگرانیم که به کمرت فشار بیاد واسه نشستن خیلی بیقراری میکنی کوچولوی من حوصله کن
تلاش
مانی جونم خیلی پسر سختکوشی هستی. الهی قربونت برم که هر کاری رو که یاد بگیری یه سره تکرار میکنی. امروز برای اولین بار غلت زدی و اونقدر تکرار کردی تا خوابت برد. اولین باریه که اینقد با حال میخوابی. تو خواب هم هی تلاش میکردی اما دیگه نا نداشتی و با خنده خوابیدی. فدات شم که آب دهنت رو تختی رو خیس کرده.
اولین غلت
مانی جونم امروز اولین غلتت رو زدی خیلی ذوق کردم با جیغ باباتو صدا زدم. دستت زیر تنت بود برت گردوندم کلی گریه کردی. ...
عکس بازار
رو تخت مامانیم بعد از یه گریه مفصل که داستانش رو قبلا نوشتم با خرگوش آتوسا خوابیدی. خونه مامانیم بودیم خوابیدی حس کردم سردته اما حال پا شدن نداشتم لباسم نزدیک بود کشیدم روت اما اونقد با مزه شدی پا شدم ازت عکس گرفتم. با هر چی که نرم باشه بذاریم رو صورت ماهت میخوابی اینا هم عکسای دیروزته پا ها تو اوردی بالا مامان بوس کنه قربون پاهای نازت برم اصلا کلاه دوست نداری عشق دوربینی فدات شم قرتی ...
عکسای دیروز مانی جون
کارای تازه
مانی جونم چند روزی میشه که بهت میگم پاتو بده ببوسم و تو هم پاتو میاری بالا. مامانیت داشت صدای بوس در میوورد که تو پاتو اوردی بالا و مامانیت گفت چرا پاشو اورده بالا من هم گفتم میگه ببوسید و مامانیت هم بوسید. موقع خواب لالایی میخونی (یعنی من برات بخونم) من مینالم تو هم ادا در میاری پاتو با دستت میگیری هر چی بدم دستت میذاری دهنت از خواب که پا میشی دنبال بابات میگردی اما هنوز از هر صدایی میترسی. خوابت هم مثل خودم سبکه. عاشقتم دوست دارم
سه ماهگی
مانی جونم امروز سه ماهه شدی. فردا تولد باباته هر چی گفتم واسه تولدت چی بگیرم گفت هیچ چی. تصمیم گرفتم شام مهمونش کنم. آخه هوا یه کوچولو سرد شده و من هم تنهایی با تو نمیتونم برم بیرون پس قرار شده با بابات بریم بیرون البته اگه ناز نکنه و کادوی تولدش رو واسش بگیرم. الان حسابی خوابیدی و من هم به خاطر سرد بودن خونه حسابی پوشوندمت. عاشقتم اصلا باورم نمیشه سه ماهه تو بغلمی راستی این ماه ماهیه که خدا تو رو به ما داد حضورت تو زندگیه من و بابات یه ساله شد خدایا شکرت که یه ساله ما رو مامان و بابا کردی
عکس
مانی جونم عکسای یه هفته اخیر تا امروز رو واست میذارم. چهار تای اول مال همین امروزه. ای زبون دراز مامانم مثه فرشته ها خوابیدی مامان این کارا چیه؟ وقتی زبون در اوردی مامانیم از ذوقش جیغ زد و تو هم ترسیدی و گریه کردی این عکس دو روز پیشه که از بیرون اومده بودیم و تو خیلی گشنه بودی اینم عکسای روز چهارشنبه سالگرد مامانمه ای خنده تو قربون ...